وایییییییییییییییییی کلی وقت گذاشتم همه چیزو نوشتم ولی پرید ¸حالا مجبورم خلاصه بنویسم:این اولین سفر هواییت بود که رفتیم کیش(7 دی 92).چه رفتنه و چه برگشتنه موقع بلند شدن و نشستن هواپیما حاضر نمی شدی که می می یا پستونک یا شیشه بخوری و گریه کردی‚موقع رفت دیگه وقتی خیالت راحت شد که هواپیما بلند شده می می خوردی و توی اون همه سر و صدا خوابیدی ولی موقع برگشت بعد از کلی شیطونی و گریه دیگه آخرای پرواز خوابت برد.عمو امین دوست و مربی غواصی بابایی اومد فرودگاه کیش دنبالمون و بردمون هتل(داریوش).کلا اون چند روز شده بود راننده شخصیمون و هر جا میخواستیم بریم می بردمون.همون شب اول رفتیم برات یه کالسکه عصایی خریدیم آخه چون کالسکه ا...